نويسنده: ازوپ
بازنويسي: اس. اي. هندفورد
برگردان: حسين ابراهيمي (الوند)

 
پسران برزگري هميشه تک‌روي مي‌کردند و با هم اختلاف داشتند. برزگر که سعي مي‌کرد آن‌ها را از اين کار باز‌دارد متوجّه شد حرف‌هايش تأثيري بر آن‌ها ندارد. از اين‌رو تصميم گرفت عملاً درسي به آن‌ها بدهد. برزگر از پسرانش خواست بسته‌اي چوب نزد او بياورند. سپس از تک‌تک آن‌ها خواست تا بسته را بشکنند. امّا هيچ‌يک از آن‌ها نتوانستند بسته‌ي چوب را بشکنند.
آن‌گاه برزگر بسته را از هم گشود و چوب‌‌ها را بين آن‌ها تقسيم کرد. همه‌ چوبي را که گرفته بودند، به‌راحتي شکستند. برزگر به فرزندانش گفت: «شما هم مثل اين بسته‌ي چوب هستيد. تا زماني که با هم باشيد هيچ دشمني قادر به شکستن شما نيست. امّا اگر با هم اختلاف داشته باشيد و از هم جدا شويد، به آساني شکست خواهيد خورد.»
افراد، تنها که باشند، شکست‌پذيرند؛ امّا هم‌داستان که شدند، شکست‌ناپذير مي‌شوند.
منبع مقاله :
هندفورد، اس. اِي و ديگران؛ (1392)، افسانه‌هاي مردم دنيا (جلدهاي 9 تا 12)، ترجمه‌ي حسين ابراهيمي (الوند) و ديگران، تهران: نشر افق، چاپ سوم.